حق از ديدگاه امام علي(ع) در نهج البلاغه
نويسنده:منصور پهلوان(1)
چکيده
واژه هاي کليدي:
استناد: پهلوان، منصور( تابستان 1389)، حق از ديدگاه امام علي(ع) در نهج البلاغه، فصلنامه پژوهش هاي نهج البلاغه، ص 13-32.
مقدمه
علي با حق و حق با علي است.
هم چنين احاديثي که علي را ميزان اعمال ناميده است.
معناي لغوي و اصطلاحي حق
الحاء و القاف اصل واحد و هو يدل علي احکام الشيء و صحته فالحق نقيض الباطل(معجم مقاييس اللغه، ج 2، ص 15).
حق معناي واحدي دارد و آن بر استواري يک شي و درستي آن دلالت دارد، و آن نقيض باطل است.
راغب اصفهاني مي نويسد:
اصل الحق المطابقة و الموافقة کمطابقة رجل الباب في حقه(2) لدورانه علي استقامة( المفردات، ص 125).
اصل حق به معني مطابقت و موافقت است، مانند مطابقت پاشنه در، در جايگاه خود تا در آن، در به درستي بچرخد.
اما در معناي اصطلاحي، جرجاني مي گويد:
در اصطلاح اهل معاني، حق حکم مطابق با واقع است، و آن بر اقوال و عقايد و اديان و مذاهب اطلاق گردد، چون مشتمل بر چنين حکمي باشد؛ و مقابل آن باطل قراردارد. اما صدق فقط در اقوال است و مقابل آن کذب است و گاه فرق ميان آن دو، بدين گونه گذارند که مطابقه در حق از جانب واقع؛ و در صدق از جانب حکم است؛( ترجمه از التعريفات).
با ملاحظه معاني لغوي و اصطلاحي حق مي توان گفت اين واژه داراي گسترده ترين مصاديق است، زيرا تمامي احکام مطابق و موافق با « هستي» حقيقت نام دارند، و از حيث بساطت و شمول مي توان آن را با مفهوم «وجود» برابر دانست.
علي با حق و حق با علي است، اتحاد علي (ع)با حق او را در ميان بندگان برگزيده و اولياي خدا ممتاز گردانيده است. در منابع بسياري از کتب حديث عامه و خاصه از پيامبراکرم(ص) منقول است که فرموده اند:(3)
عليٌ مع الاحق و الحق مع علي
از جمله:
- ابن قتيبه ي دينوري، متوفاي 276، مي نويسد:
اتي محمد بن ابي بکر فدخل علي أخته عايشه رضي الله عنها قال لها: أما سمعت رسول الله صلي الله عليه و آله يقول: علي مع الحق و الحق مع علي ثم خرجت تقاتلينه بدم عثمان؟( الامامة و السياسة ج1، ص 78).
محمد بن ابي بکر برخواهرش عايشه وارد شد و گفت: آيا از رسول خدا نشنيدي که مي فرمود: علي با حق و حق با علي است؟ بعد از آن خروج کرده اي که به خونخواهي عثمان با او کار زار کني؟
- محمد بن عيسي الترمذي، متوفاي 279، مي نويسد:
قال رسول الله- صلي الله عليه و آله- في حديث: رحم الله علياً، اللهم أدر الحق معه حيثما دار( سنن الترمذي، ج 3، ص 166).
رسول خدا (ص)در حديثي فرمود: خدا علي را رحمت کند، بارالها حق را به گرد او در آور هرجا که بچرخد.
حاکم نيشابوري، متوفاي 405، حديث فوق از سنن ترمذي را نقل کرده و سپس مي نويسد:
حديث صحيح؛ اين حديث صحيحي است.
-خطيب بغدادي، متوفاي 463، از ام سلمه نقل مي کند که گفت:
سمعت رسول الله- صلي الله عليه و آله- يقول: علي مع الحق و الحق مع علي و لن يفترقا حتي يردا علي الحوض يوم القيامه ( تاريخ بغداد، ج 14، ص 321).
از رسول خدا شنيدم که مي فرمود: علي با حق و حق با علي است و آن دو از يکديگر جدا نشوند تا آن که در روز قيامت و کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.
- ابن عساکر دمشقي، متوفاي 571، روايت مي کند که پيامبر به علي فرمود:
انت مع الحق و الحق معک حيثما دار( تاريخ دمشق، ج 6، ص 107)
تو به همراه حق و حق به همراه توست هرجا که باشد.
از احاديث فوق که در کتب عامه و خاصه به وفور نقل شده است. اتحاد علي با حق، به روشني آشکاراست. همچنين احاديثي که علي را ميزان اعمال خوانده است.
حق در نهج البلاغه
1. وصف حق
فالحق أوسع الاشياء في التواصف و أضيقها في التناصف( خطبه 216، سطر1)
حق وسيع ترين اشياء در وصف کردن و تنگ ترين اشيا در انصاف دادن است.
کلمه تواصف به معني وصف کردن امري براي ديگري است، چنان که مي گويند:
تواصف القوم الشيء اي وصفه بعضهم لبعض( القاموس المحيط، ج3، ص 204)
و کلمه تناصف به معني به کار بستن انصاف با ديگران، استعمال مي شود؛ مي گويند:
تناصف القوم اي انصف بعضهم بعضاً( القاموس المحيط، ج 3، ص 200).
اين بيان دلالت دارد که همگان حق را مي شناسند و در وصف آن توانا هستند؛ اما در مقام رعايت انصاف و پذيرش حقوق ديگران، دايره آن بسيار تنگ، و عمل کردن براساس آن دشوار مي شود.
ديگر از اوصاف حق در نهج البلاغه، سنگيني در عين گوارايي، آن است. چنان که فرموده است:
إن الحق ثقيلٌ مريءٌ و إن الباطل خفيفٌ و بيءٌ( حکمت 376)
حق سنگين و گوارا است و باطل سبک و کشنده.
واژه « مريء» به معني گوارا است. چنان که مي گويند:
طعامٌ مريءٌ؛ خورشي است گوارا و نيکو عاقبت( ترجمان اللغه، ذيل واژه)
و « وبيء» به معني وخيم العاقبه و کشنده است. مي گويند:
ارض وبيئة اي کثير الوباء و هو المرض العام( شرح عبده، ج4، ص 90)؛
همچنين وباء به معني هر مرضي است که شايع و عام باشد( ترجمان اللغه، ذيل واژه).
2. حقوق دو جانبه
ايها الناس إن لي عليکم حقاً و لکم علي حق( خطبه 34، سطر 9)
اي مردم! من بر شما حقي و شما نيز بر من حقي داريد.
اين کلام دلالت دارد که حقوق والي بر رعيت يک جانبه نيست و همان گونه
که او بر رعيت حقي دارد، مردم نيز بر او حق دارند.
علي درخطبه ديگر فرموده است:
فإذا ادت الرعية إلي الوالي حقه و أدي الوالي إليها حقها عز الحق بينهم و قامت مناهج الدين...( خطبه 216، سطر 8)
پس چون مردم، حقوق والي را اداء کنند و والي نيز حق مردم را تأديه کند، حق در ميان آنان عزيز و راه هاي دين برپا مي گردد...
نمونه ديگر، حقوق متقابل پدر و فرزند است. اگر پدر حقوقي بر فرزند دارد، فرزند نيز حقوقي بر پدر داراست. چنان که فرموده است:
إن للولد علي الوالد حقاً و إن للوالد علي الولد حقاً فحق الوالد علي الولد أن يطيعه في کل شيء إلا في معصية الله سبحانه و حق الولد علي الوالد أن يحسن أسمه و يحسن ادبه و يعلمه القرآن( همان، حکمت 399)
فرزند بر پدر حقي دارد و پدر نيز بر فرزند حقي داراست. اما حق پدر بر فرزند آن است که در هرامري جز نافرماني خدا از او اطاعت کند و حق فرزند بر پدر آن است که نام نيکو بر او نهد و او را به نيکويي تأديب کند و به او قرآن بياموزد.
3. اطاعت مشروط
و أطيعوا امره فيما طابق الحق( نامه 38، سطر 4)
و از او مادامي که فرمانش مطابق حق است، اطاعت کنيد.
اين کلام امام علي(ع) دلالت دارد که اطاعت مطلق از واليان و حاکمان،
امري ناصحيح و نکوهيده است. زيرا ممکن است حاکمان غيرمعصوم به ناحق فرمان دهند. هرکس بايد حق را بشناسد و در فرمان حاکمان هم بنگرد و اگر فرمان آنان مطابق حق بود به آن عمل کند.
همچنين لازم است ملاک هاي حق و باطل به طور دقيق شناخته شوند تا هرکس بتواند حق و باطل را از يکديگر تميز دهد. در غير اين صورت ممکن است افراد آنچه به سودشان باشد را حق انگاشته، و آنچه به زيانشان باشد را باطل بپندارند.
4. امت نامقدس
فإني سمعت رسول الله صلي الله عليه و آله يقول في غير موطن (لن تقدس أُمة لا يوخذ للضعيف فيها حقه من القوي غير متتعتع ) ( نامه 53، سطر 110)
من در مواطن کثيره از پيامبر خدا (ص)شنيده ام که مي فرمود: آن امتي که در آن حق ضعيف از زورمند به صراحت و قاطعيت گرفته نشود، مقدس نخواهد بود.
در معني واژه « متتعتع» در منابع لغوي آمده است:
تعتع في الکلام اي تردد فيه من عي( فرهنگ واژگان، ص 36)
به دليل لکنت در زبان، سخن خود را تکرار کرد.
پينوشتها:
1-استاد دانشگاه تهران pahlevan@ut.ac.ir
2-در المفردات چاپ قاهره« في حقه» ثبت است، اما صحيح «و حُقه» است. در معجم مقاييس اللغه آمده است: و الحق: متلقي کل عظيمين و لا يکون الا صلبا قويا و من الحق من الخشب، کانه ملتقي الشيء و طبقه؛ ج 2، ص 81.
3- براي آشنايي بيشتر با احاديث عامه در اين باب رجوع شود: احقاق الحق ج 5 صفحات 623 تا 638 و جلد 16، صفحات 384 تا 397.
ادامه دارد...
/ج